به گزارش مشرق، روزنامه جوان در یادداشتی از کبری آسوپار آورده است:
نوع موضعگیری میرحسین موسوی در مورد وقایع عاشورای 88 و محتوای بیانیهای که چند روز پس از آن فاجعه منتشر کرد، نشان داد او اصرار دارد سیاستورزی را از مسیر اوهام و از کانال اطلاعات و تحلیلهای یکسویه و در نهایت فتنه انگیزی طی کند. او گرچه پیش از این هم بارها در طول روزهای پس از انتخابات خرداد 88 تا روز عاشورا نشان داده بود که تحت تأثیر محاسبات نادرست، اطلاعات کانالیزه و تحلیلهای جهتدار قرار دارد و مثال روشنش هم اعلام پیروزی در انتخاباتی بود که هنوز زمان رأیگیری آن به پایان نرسیده بود، اما موضعگیری او در مورد وقایع عاشورا را میتوان یکی از اصلیترین اشتباهات سیاستمداری دانست که خود را «نخست وزیر امام» مینامید و میخواست رئیسجمهور مردمی باشد که عاشورا مقدسترین باور دینیشان است.
عاشورای 88 در حالی مردم از عزای حسینی به خانه برگشتند که در اخبار سراسری سیما با صحنههای عجیبی در برخی خیابانها روبهرو شدند؛ شعارهایی که قلم از تکرارش شرم دارد و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» سادهترین آنها بود. مردم صدای سوت و کف و هلهله شنیدند، حمله به جوانان نیرو انتظامی را دیدند، آتشزدن پرچمهای عزای اباعبدالله را دیدند و شوکه شده، خیره به تلویزیون ماندند؛ آیا اینجا تهران، بزرگترین شهر شیعه جهان بود؟ و تازه مردم هنوز خبردار نشده بودند که آشوبگران جوانی را زنده آتش زدند، جوانی را برهنه کردند و هر کس با هر چه در دست داشت، بر سر او ریختند!
موسوی به عنوان یک سیاستمدار شیعه در کشوری که عاشورایش مرزبندی سیاسی و بعضاً حتی مذهبی و دینی نمیشناسد، باید از فجایع پیش آمده اعلام برائت میکرد و البته راه هم برای چنین اعلام برائتی باز بود، چه آنکه رسانههای حامی نظام اصراری بر الحاق هتککنندگان عاشورای 88 به او نداشتند و بارها اعلام کردند توهینکنندگان به عزای حسینی قریب به اتفاق بهایی و سلطنتطلب و اعضای گروهک تروریستی مجاهدین خلق هستند که از اساس رأیی نداده و انتخابات را تحریم کرده بودند و این یعنی حساب این جماعت را از 13 میلیون نفری که در انتخابات به موسوی رأی داده اند، جدا کردند. اما میرحسین موسوی در یک موضعگیری عجیب، آشوبگران را مردم خداجویی نامید که یاحسینگویان به خیابان آمدهاند! او اصرار غریب و فخر عجیبی داشت که این آشوب خونین را به نام خود و حامیانش تمام کند، مردمی که 13 میلیون نفر بودند وگرچه برخی شان در مورد نتیجه انتخابات 88 ابهاماتی داشتند، اما راضی بودن آنها به هتک عاشورای حسینی و حمله به عزاداران امام حسین علیه السلام ظلم بزرگی بود. موسوی در بیانیهاش تاکید دارد که ما برای مراسم عاشورای 88 بیانیه و دعوتی نداشتیم، ولی مردم (مردم؟!) خودجوش آمدند و با خودش نمیگوید چرا خودم را به جماعتی میچسبانم که با دعوت من و خاتمی و کروبی به میدان نیامدهاند؟ و نمیگوید اگر من دعوت چند ماهه رسانههای منافقین و بهایی و سلطنت برای آشوب در عاشورا را نادیده بگیرم، آیا باقی مردم هم نادیده میگیرند و همه برنامه ریزیها برای هتک عزای حسینی را کن لم یکن تلقی میکنند؟
دیگر نیازی نبود نظام و رسانههای مخالف فتنه برای آگاهی مردم تلاشی کنند، حمایت موسوی از آشوبگران حسینی ناخواسته این گزاره را برای مردم روشن کرد که میدان جنگ ریاست جمهوری نیست و آن فتنهای که برخی جلوههایش را در خیابانهای تهران میبینند، از یک دعوای جناحی و انتخاباتی، نه فقط به جنگ برای عدم موجودیت نظام رسیده، بلکه اگر حداکثری و هماهنگ برای مبارزه با فتنه سبز بیرون نیایند، مقدسات دینی شان هم از هتک در امان نیستند. میرحسین موسوی آدمی را میمانست که گویی مردم ایران را نمیشناسد و نمیداند این مردم سر عاشورایشان کوتاه نمیآیند.
موسوی البته چنین اشتباه فاحشی را که مرگ سیاسیاش را رقم زد، دفعتاً مرتکب نشد؛ بلکه او از ماهها قبل مسیری را پیمود که لاجرم او را به خداجو نامیدن هتککنندگان عاشورای 88 میرساند؛ بارها به او گفته شد که عملکردش در اعتراض به نتیجه انتخابات به گونهای بوده که مخالفان نظام از گروهکهای مختلف را پشت او جمع کرده، از دارودسته رجوی تا سلطنت طلبهای مجیزگوی شاهزاده رضا تا بهاییها تا صهیونیستها و تا همه آنهایی که آرزویشان سرنگونی حکومت برآمده از انقلاب خمینی (ره) بوده است و او اعلام برائت نکرد. موسوی خود خواست مردم خداجویش آشوبگرانی از بهاییها و رجویها باشند که ظهر عاشورا سوت و کف میزنند و شعارهای رکیک میدهند و جوان مردم را زنده آتش میزنند، نظام چه باید میکرد؟ هیچ، جمهوری اسلامی نشست و شکوه 9 دی مردم عاشورایی ایران را نظاره کرد، دیگر کاری نداشت انجام دهد. موسوی خودش را درون چاه انداخته بود و مردم خودشان به خیابان آمده بودند. نظام همچنان صبوری کرد و حداقل تا یک سال بعد کوچکترین برخوردی با موسوی نشد.